بحثی که واردش شدیم در مورد صدای ذهن یک بحث بسیار سرنوشتساز و مهمه و از شما میخوام با تمامیت خودتون در بحث شرکت کنید، ماجرا هم مهمه و هم بسیار هیجانانگیز، شما قراره یک قدم دیگه به سمت بیداری و رهایی حرکت کنید، عزیزانی که در دورهی پیشین رشد معنوی بودند، با این بحث آشنا هستند، اما اهمیت این بحث آنقدر زیاده و این مبحث انقدر جذاب و گسترده است که بهامید خدا گام به گام در موردش با هم پیش میرویم.
هیچ کس نمیدونه داستان دقیقاً چه بود و از کجا شروع شد، اما مثل باقی حواس ما که در بقا و حفظ جان ما مؤثر هستند (حواس پنجگانه)، فکر و صدای ذهن ما هم باید مکملی برای این حواس میبود، صدایی درونی که در مواردی با ما گفتگو میکرد و مسائلی رو به ما گوشزد میکرد، همین! مواظب باش! جلوتر نرو! گرسنهای، باید شکار کنی! این حیوان خطرناکه! اون غار امنه! و در باقی موارد باید سکوت میکرد و ما در لحظهی حال غرق میبودیم. اما در طول سالیان تکامل بشر، ما انسانها اونقدر به این صدا بها دادیم، بهش اجازه دادیم که غیر از نامگذاری، برچسبگذاری هم بکنه، تفسیر هم بکنه، به جای حضور در لحظهی حال یا گوشزد کردن تجربیاتی از گذشته، قدرت پیدا کرد انسان رو در گذشته و حتی آینده غرق کنه و کم کم خودش رو به جای ما جا زد! امروز در خوابی هیپنوتیزمی اکثریت مردم صدای ذهنشون رو با خود واقعی و الهیشون اشتباه گرفتند! اونها فکر میکنن این صدا واقعیت وجودی خودشونه و زندگی رو بدون اون نمیتونن تصور کنن، مگه میشه صدای ذهن ساکت بشه؟! مگه میشه در گذشته و آینده غرق نبود؟! مگه میشه به چیزهای مختلف برچسب نزد؟!
بله دوست من میشه. خوب هم میشه! این آغاز مسیر رهایی شماست!
با مثالی شروع کنم که همواره برای دوستانم این مسئله رو از طریق اون توضیح میدم:
نیمه شبه، بیدار میشید و به شدت تشنه هستید، میخواید برید آب بخورید اما توی ذهنتون با خودتون میگید حالا کی میره تا آشپزخونه، سر یخچال، آب سرد بخوره، هم خوابت میپره، هم این همه راه بری واسه یه لیوان آب، ولش کن، یه چرت بزنی صبح شده، بیدار بشی آب میخوری…
این دیالوگ رو کی گفت؟! شما اونی هستید که تشنه است! خوب انسان تشنه به آب نیاز داره! پس این همه توجیه و دلیل رو کی آورد؟ باز هم شما؟! مگه شما چند نفرید؟ اصلاً به دیالوگها دقت کنید، میگه: ولش کن! شما هیچوقت نمیگید ولش کنم! با شما سوم شخص صحبت میکنه!!! شما اون کسی هستید که تشنه است و صدایی که از اون صحبت میکنیم اونیه که داره با شما صحبت میکنه تا آب نخورید! شما دو نفر نیستید! تا فردا شب که بیشتر در موردش صحبت کنیم، مثالهایی از این گفتگو پیدا کنید و برای من بنویسید.
– آیا با توجه به مثالی که زدم، میتونید چند نمونه از این دیالوگها رو تشخیص بدید؟ آیا میپذیرید که صدای ذهن شما از شما جداست؟
– مثالی بزنید که به چیزی نیاز داشتید، یا کار مثبتی رو میخواستید انجام بدید اما صدای ذهنتون شروع به توجیه شما برای رها کردنش کرده!