امروز در خدمت عزیزی بودم که داشت در مورد شرایطی صحبت میکرد که بابت رفتار دوستانش خجالتزده بود، به ایشون گفتم نگاهی به سراسر زندگیات و احساس گناه و خجالتهایی بکن که تجربه کردی و حتی تا امروز حمل میکنی! چند درصد این احساسات مربوط به مسائلی هستند که تو در اونها شریکی و چند درصد از این احساسات بابت رفتارها و شرایطی است که واقعاً هیچ ارتباطی با تو نداره؟! واقعیت امر اینه که بهجای دیگران خجالت کشیدن، برای بسیاری از انسانها طبیعی شده اما این اصلاً طبیعی نیست! چرا بابت کاری که فرد دیگری انجام میده، بابت شرایطی که فرد دیگری ایجاد میکنه، من بهجای او باید خجالت بکشم و بدتر از اون اینکه من با معیار و نگاه خودم دارم اون فرد رو قضاوت میکنم، وگرنه ممکنه اون فرد به هیچ وجه احساس خجالتی نکنه و در نگاه او رفتارش خجالتآور نباشه، پس چرا من خودم رو در جایگاه قضاوت و بعد همذات پنداری میگذارم و شروع میکنم به.جای دیگری خجالت کشیدن؟! این ماجرا به نحوی طبیعی شده ولی در واقع عجیب و مهمه. چرا مهم؟ چون احساسات من ارتعاشاتی ایجاد میکنند و احساسات ناخوشایندی مثل گناه و خجالت در زندگی من تبدیل به اتفاقاتی همفرکانس با خودشون میشن. لطفاً در شناخت احساساتتون، جایگاه واقعیشون، اشتباهات رایجی از این دست، ریشهیابی کردن این احساسات و در کل برخورد با احساساتتون آگاه و حساس باشید. از امروز لطفاً دیگران رو قضاوت نکنید، خودتون رو جای اونها قرار ندید و به جای کسی خجالت نکشید!
۱- لطفاً چند نمونه از احساس گناه و خجالتهایی که بهجای دیگران حمل کردهاید رو به خاطر بیارید و بنویسید.