از خواندن پاسخهای شما به سؤالات دیشب لذت بردم، تمام عزیزان خودشون رو به درستی منتخبهای خداوند میدونستند و اعلام آمادگی کردند که تغییر کنند. خدا رو شکر.
به خاطر بسپارید شما برای این به زمین آمدید که بهترین نسخهی خودتون باشید، روح شما، برای تجربهی «شما» بودن به زمین اومده! لطفاً سعی نکنید کس دیگری باشید، خودتون باشید، زیبا و منحصر به فرد! لطفاً الگو بگیرید، اما تقلید نکنید! نسخهی اصل و خالص خودتون باشید، بدون ترس قضاوت! اصلاً قراره در این دوره ترسها رو کنار بگذارید، قراره در این دوره دستان خدا رو محکم بفشارید و کسی که با خداست، ترس و غم براش معنا نداره! امروز به این فکر کنید که چه صفات و نگاه و راه و روش منحصر به خودتون دارید و کجاها برای ترس قضاوتها دارید زندگی کس دیگری رو تقلید میکنید و خودتون نیستید؟ کجاها روح مشتاقتون داره فریاد میزنه و التماس میکنه که خودت باش، کجاها کودک درونت نیازهاش رو فریاد میزنه و شما میگید ساکت! زشته! نمیشه! دیگران چی فکر میکنن!
دوست خوبم، در این زندگی ارزشمند که به شما فرصت داده شده با تمامیت خودتون زندگی رو زندگی کنید، اون هم با شادی و شیوهی شخصی خودتون، چه اهمیتی داره که دیگران چی فکر میکنند؟ لطفاً در هر تصمیم از خودت دو سؤال مهم بکن: خدا چی فکر میکنه؟ آیا کارم خداپسندانه است؟ دوم آیا این کار رو دوست دارم؟ حال روحم رو خوب میکنه؟ اگر جواب سؤالات بله بود دیگه چی میتونه جلوی شما رو بگیره؟
در طول دوره میخوام شما رو به نوشتن عادت بدم! لطفاً قلم و کاغذ و دفتر تمریناتتون رو بهترین دوستان خودتون بدونید و از خودتون جداش نکنید! سؤالی که مطرح میشه رو اگرچه مختصر برای ثبت مینویسید، در دفتر تمریناتتون مفصل و کامل و چندین صفحه بنویسید! روح شما به خوندنش نیاز داره!
۱- چه کارهایی، چه تغییراتی، چه آرزوهای خداپسندانهای در زندگی شما وجود داره که روح مشتاق و کودک درون شما منتظره تا شما با اشتیاق اونها رو انجام بدید، اما به خاطر ترسها و قضاوتها به اونها نپرداختید؟
۲- بعد از خواندن مطلب امشب، آیا تغییراتی مد نظرتون هست که باید در نگاه، عملکرد، اهداف و زندگیتون اعمال کنید؟
سلام خدا میدونه که من کجاها دلم میخواست یه رفتار دیگه یا یه پوشش دیگه و یه راحتی دیگه داشته باشم ولی بخاطر اینکه میگفتن من دختر فلانی هستم و درست نیست زشته تو این جمع اون رفتارو داشته باشی یا تو دیگه بزرگ شدی کمتر بخندخانمانه رفتار بکن سنگین باش ازاین حرفا ومن همه اون چیزایی که واقعا تشنه بودم برا انجامشون رو فدای قضاوت مردم کردم و گفتم اولویت مردمه که خوششون بیاد خودم طوری نیست و خیلی جاها خودم نبودم و حتی دیگه مهم نبود خودم مردم مهم بودن حرف مردم نگاه مردم اینکه اونا خوششون بیاد یا بگن فلانی چقدر بچه خوب تربیت کرده ازخودم زدم ولی حسرت تو دلم دارم برا انجام ندادن اونا و خیلی جاها دیگه نگاه میکردم ببینم مردم دوست دارن یا نه خودم مهم نبودم و اخرش این شد که خودم رو زندگی نکردم و شدم یه ادم پراز عقده و حسرت و ای کلش